Thursday, December 01, 2005

از اينكه به همه چيز بدبين ام و بي اعتماد؛ ازتوقعات عجيب وغريبم از زندگي؛ از مدرسه رفتن ؛از خيالپردازي هاي قشنگي كه زيادي دروغ اند؛ از آدم هايي كه فقط بلدند حرف بزنند؛ از رنگ حنايي؛از خورش آلو اسفناج ؛ از آدمهاي الكي خوش؛از رياضيات؛ از ترافيك تهران؛از بوي الكل؛از كم محلي؛از شك و ترديد؛از وسوسه؛از پياز خام؛از اسانس هندوانه؛از تست كردن عطرهاي نا آشنا؛ از مهران مديري؛ از چشم هاي غريبه؛ازطعم نارگيل و شكلات؛از بيهودگي؛از روسري سياه؛ازمردن درتنهايي و آدم هاي پر حرف...متنفرم

4 Comments:

Anonymous Anonymous said...

سحر عزیزم تو هم که خاکستری شدی ؟ اما موقته ! فصلش می گذره !

8:50 AM  
Anonymous Anonymous said...

عزیزسلام.....گفت و گوی اختصاصی "ناما جعفری" با جسد "منوچهر آتشی" در یک روز بارانی...
به تشییع جنازه ی "منوچهر آتشی" خوش آمدید
لطفاً
گیلاس های چیده شده را
همین جا آویزان کنید
چشم های ما
گیلاس های تازه می خواهد
(البته گندم هم می خواهد / شکممان!!) گریه اگر بگذارد.....به دیداری دوباره امید

8:42 AM  
Anonymous Anonymous said...

مهران مدیریش از همه جالبتر بود

10:20 AM  
Anonymous Anonymous said...

salam , gheyr az parfum va handevane man ham az hame ye in chizha motenaferam, lol
Reza , alman
kohan-diyara@hotmail.de

1:46 PM  

Post a Comment

<< Home