اول از همه نجف دريا بندري آمد و خاطره اش را از پيرمردي به نام پدر داستان نويسي ايران تعريف كرد گفت: جمالزاده خيلي خوش تيپ بود و عمارت زيبايي درژنو داشت. پاهاي كوتاه با مزه اي داشت وعاشق حرف زدن بود و يك گوش مجاني؛ از تخيل آميخته با توهم جمالزاده 98 ساله هم گفت .مراسم اهداي جوايز داستان هاي 88كلمه اي خبر گزاري ميراث فرهنگي بود با چه جوايزي ! و البته بزرگداشت حقيري براي جمالزاده داستان نويس .
ابوتراب خسروي و جواد مجابي و خانم پروين رو داوراني بودند كه از بين آنهمه داستان كوتاه تعدادي را انتخاب كرده بودند. من خيلي نسبت به فضاي داستان نويسي ايران آشنا نيستم اما ميدانم كه تقريبا اين سه نفر سبك نوشتاري نزديك به همي دارند و مطمئنا سر انتخاب داستان برگزيده با هم دعوايشان نشده! دو تا از داستان ها خوانده شد و به نظر من خيلي بد نبودند ... همه اين مقدمه به خاطر گفتن همين حرف است: اينكه هيئت داوران معتقدند در فضاي اين داستان هاي كوچك نا اميدي و مرگ انديشي به شدت به چشم مي خوردو حتي ريشه توهماتي كه در ادبيات به واسطه مصرف افيون نمودار است در اين داستان ها به شكل تجربه مصرف اكس يا شيشه جلب توجه مي كند. به نظرم اين نكته خيلي جالبي است. مقولاتي نظير مرگ و خودكشي تقريبا در 80 درصد اين داستان ها وجود داشته در ضمن ميانگين سن شركت كنندگان در اين مسابقه بسيار جوان است چون كاربران اينترنت عموما جوان هستند.باآنكه اين مسابقه اتفاق بزرگي در عالم ادبيات نيست اما زمينه خوبي براي يك تحليل جامعه شناختي و البته بررسي هاي عميق درحوزه جامعه شناسي ادبيات است. جواد مجابي به يك نكته ديگر هم اشاره كرد : اينكه هنوز هم افراد در قالبهاي خاص مي انديشند و جسارت و توانايي انتقال افكاربدون سانسور خود را ندارند و به شدت تحت سيطره سرسام تاريخي اند ( به گمانم اين عنصر با ادبيات مدرن در تناقض است). اسكار پيت معتقد است: ادبيات در هر دوره تاريخي بازتاب و آيينه وضعيت جامعه است. در همين مقياس كوچك و ابتدايي هم مي شود تحليل هاي جامعه شناختي جالبي كرد(همينطور كه اين غير جامعه شناس ها كرده اند!) نمي دانم چرا در ايران روي جامعه شناسي ادبيات كار نمي شود؟
روي برگزاري اين مسابقه و مراسم و جوايز خيلي خوب اش كلي نقد دارم اما به خاطررفاقت !اينجا نمي گويم در ضمن جايزه نفر اول يك لب تاب درجه يك بود با كلي كتاب ويك سال آبونمان مجله بخارا و يك لوح تقدير !
ابوتراب خسروي و جواد مجابي و خانم پروين رو داوراني بودند كه از بين آنهمه داستان كوتاه تعدادي را انتخاب كرده بودند. من خيلي نسبت به فضاي داستان نويسي ايران آشنا نيستم اما ميدانم كه تقريبا اين سه نفر سبك نوشتاري نزديك به همي دارند و مطمئنا سر انتخاب داستان برگزيده با هم دعوايشان نشده! دو تا از داستان ها خوانده شد و به نظر من خيلي بد نبودند ... همه اين مقدمه به خاطر گفتن همين حرف است: اينكه هيئت داوران معتقدند در فضاي اين داستان هاي كوچك نا اميدي و مرگ انديشي به شدت به چشم مي خوردو حتي ريشه توهماتي كه در ادبيات به واسطه مصرف افيون نمودار است در اين داستان ها به شكل تجربه مصرف اكس يا شيشه جلب توجه مي كند. به نظرم اين نكته خيلي جالبي است. مقولاتي نظير مرگ و خودكشي تقريبا در 80 درصد اين داستان ها وجود داشته در ضمن ميانگين سن شركت كنندگان در اين مسابقه بسيار جوان است چون كاربران اينترنت عموما جوان هستند.باآنكه اين مسابقه اتفاق بزرگي در عالم ادبيات نيست اما زمينه خوبي براي يك تحليل جامعه شناختي و البته بررسي هاي عميق درحوزه جامعه شناسي ادبيات است. جواد مجابي به يك نكته ديگر هم اشاره كرد : اينكه هنوز هم افراد در قالبهاي خاص مي انديشند و جسارت و توانايي انتقال افكاربدون سانسور خود را ندارند و به شدت تحت سيطره سرسام تاريخي اند ( به گمانم اين عنصر با ادبيات مدرن در تناقض است). اسكار پيت معتقد است: ادبيات در هر دوره تاريخي بازتاب و آيينه وضعيت جامعه است. در همين مقياس كوچك و ابتدايي هم مي شود تحليل هاي جامعه شناختي جالبي كرد(همينطور كه اين غير جامعه شناس ها كرده اند!) نمي دانم چرا در ايران روي جامعه شناسي ادبيات كار نمي شود؟
روي برگزاري اين مسابقه و مراسم و جوايز خيلي خوب اش كلي نقد دارم اما به خاطررفاقت !اينجا نمي گويم در ضمن جايزه نفر اول يك لب تاب درجه يك بود با كلي كتاب ويك سال آبونمان مجله بخارا و يك لوح تقدير !
1 Comments:
سلام سحر جان من بالاخره اومدم و پیدات کردم :)
Post a Comment
<< Home