بشري ديگر
خيلي از اوقات كه فرصتي پيدا مي كنم و آن نيروي تازه اي كه براي فراموش كردن همه وقايع ونهايتا بي خيالي در من ايجاد شده؛ دست از سرم بر مي دارد به حرفهاي اين دوست تازه ام فكر مي كنم . ديدگاه جالب او در مورد زندگي انسان برايم تازگي دارد . مبناي نظرياتش بر پايه حذف برخي نيرو ها و در آخر غرايز است .غرايزي كه ديگر براي بشر امروز كاربردي ندارد مثل : خشم !انسان براي دفع برخي خطرات در طبيعت نيازمند نيرويي به نام خشم بوده است .در حاليكه با روند تكامل بشردر عصر جديد ،انسان امروز نيازمند اين قوه نيست و وجود اين نيرو تنها باعث صرف انرژي و تخريب مي شود . اين موضوع در مورد غريزه جنسي هم صدق مي كند . مشكل امروزي بشر ازدياد جمعيت است و توليد مثل چون گذشته ضروري نيست . با وجود تكنولوژي ژنتيك حتي در صورت لزوم، مشكل كاهش جمعيت حل شدني است . بنابراين از بين رفتن اين غريزه به ذخيره انرژي فوق العادهاي منجر مي شود كه مي تواند در پيشرفت تمدن بشر اثز گذار باشد . در ضمن در حاشيه حذف اين غرايز غير ضروري بسياري از منازعات و مشكلات وحتي تبعيض هاي نا عادلانه از بين مي رود. نمي دانم خيلي از اوقات دلم خواسته انسان نباشم چيز ديگري باشم نه زن باشم نه مرد نه ايراني باشم نه آسيايي حتي دلم خواسته نبينم، نشنوم ،نباشم!!! يادم نيست قبلا به واسطه چه دليلي به وجود خودم پي برده ام ؟ اما حالا ديگر دوست ندارم باشم . چيزي بخواهم! نيرو و انرژيي در من وجود داشته باشد يا بر وجود من نيرويي وارد شود. علاوه بر اينكه خيلي از غرايزم را دوست ندارم دلم مي خواهد قوانين اين عالم تغيير كند . ديگر دوست ندارم همه بگويند تجربه هايشان شبيه من است دوست ندارم ماجراي زندگي ام شبيه تمام آدم هاي تاريخ بشريت باشد. حالا اگر اين اتفاق در حذف عناصر به ظاهر ضروري و بديهي هم باشد بازمن از آن استقبال مي كنم. تغيير روش ها راضي ام نمي كند من به تغيير وجودي و بنيادي فكر مي كنم نه تنها تغيير شكل در ماهيت مسائل |
0 Comments:
Post a Comment
<< Home