Friday, May 06, 2005

انتخابات 2

كلي در ترافيك مانديم و خسته شديم تا بالاخره به جلسه معين با وبلاگرها رسيديم
مهمترين و بهترين اتفاق اين جلسه اين بود كه نسبت به دكتر معين ذهنيت و تصوير پيدا كردم
قبل از اين ديدار هر چه ديگران درباره او مي گفتند به نظرم منطقي مي آمد.
جمعيت تقريباً زيادي در جلسه بودند خيلي از وبلاگرها كه تنها اسمشان را شنيده بودم ديدم!
ومهمتر از همه دكتر معين را با آن جثه كوچك و پيشاني بلند كه خيلي برق مي زد .
دكترمعين خيلي خوب حرف نمي زند آرام و يك نواخت؛ مثل استاد هاي دانشگاه است.بايد دانشجوي خيلي علاقمندي بود ؛تا حرفهايش را فهميد ! اما خوب كه به حرفهايش گوش كنيم مي فهميم چيز هاي زيادي بلد است و نيت اش اين است كه آخر ترم همه در امتحان قبول شوند!
از آنهمه تاكيدي كه بر پرورش نيروي انساني دارد معلوم است دردمان را تا حدي شناخته. مي داند هر چه مي كشيم به خاطر بي توجهي به خودمان و توانايي امان بوده !مي داند ملت تنبلي هستيم كه منتظريم معجزه شود بدون اينكه زحمتي بكشيم .مگر نه اينكه عكس العمل هايمان هم يكپارچه سلبي است تا ايجابي ! درس نمي خوانيم چون نظام آموزشي را دوست نداريم ... كشورمان را ترك مي كنيم چون جاي زندگي نمي دانيمش
پول هايمان را به بانك هاي خارجي مي سپاريم چون به بانك هايمان اعتماد نداريم . غريبه ها را دوست داريم چون مردم خودمان را كند ذهن فرض مي كنيم !راي نمي دهيم براي اينكه سياست را جدا از خودمان مي دانيم!
فكر مي كنم ريشه همه اين كج خيالي ها همان آموزش نصفه و غلطي است كه با آن رشد كرده ايم.
چقدردانش در اين كشور بي ارزش شده ! چقدر با ادعاي دانش از اين ملت سوءاستفاده شده .اگر مي دانستيم و همه در دانستن رقابت مي كردند و براي دانشمند احترامي قائل بودند .خيلي از مشكلات امروز نبود ! به نظر من اگر معين اين حرف را فراموش نكند! روي نكته مهمي انگشت گذاشته!وقتي معين را ديدم ياد استاد عزيزي افتادم كه در دانشكده هميشه مهجور بود .مرحوم دكتر يوسفيان بي حد با سواد و مهربان بود خيلي اهل حرف زدن نبود براي همين كلاس اش هميشه خالي بود .همه مي دانستند كه با سواد است اما سر كلاس اش نمي رفتند .وقتي از دنيا رفت همه افسوس مي خورديم چرا كلاس اش را از دست داديم !حيف كه خيلي دير شده بود

0 Comments:

Post a Comment

<< Home