Friday, April 01, 2005

سرگيجه

خيلي از اوقات حرفي هست! اما پراكنده است ؛آنقدر كه نمي شود شروع اش را يافت. گفتن از سر گيجه مدام اي كه در اين دوران بي توقف دچارش هستم تازه نيست اما اين روزها بسيار به معناي سنت فكر كرده ام ؛ سنت به معناي مجموعه هنجارها رفتارها و حتي سابقه تاريخي از يك مفهوم كه كمابيش در ذهن جاي مي گيرد و بالاخره لحظاتي بروز مي كند ... اتفاقاً اين روزها به تاريخ هم فكر كرده ام به ريشخند شدن خيلي از همين عناصر تاريخي كه گاه ستايش مي شوند ولي در عمل مانع محقق شدن انسان سردر گم كلان شهر نشين اند.... به اسطوره شكست نا پذير دهكده جهاني هم فكر كرده ام ولي نمي فهمم پول است يا عالم غير واقعي هاليوود! پول وسيله ايست تا به هاليوود نزديك شويم ؟ يا هاليوود ابزاري ايست براي كسب پول يا يا حتي نشانه اي براي اعلام سر سپردگي به الگوهاي وهم آلود سرمايه داري؟ما به مصرف فكر مي كنيم يا به تاريخ ؟ شايد هم تاريخ بهانه ايست براي نوعي مصرف ؟!!مي شود مثنوي صد من كاغذ اگر بخواهم به ارتباط بي ربط اين معاني فكر كنم