Friday, January 21, 2005

غم همیشگی

روزهایی ،یا شبهایی هست که تمام سعی ام را می کنم تا فراموشکار شوم به چیزهای که مشوشم می کند فکر نکنم یاد هیچ چز نیفتم فقط به لحظه های پر اهمیتم که ارزشمند است فکر کنم اما نمی شود !امشب از آن شبهایی است که اصلاً تمرکزندارم...عادت به شب خوابیدن هم از سرم افتاده...به همین روزها فکر می کنم ...یک سال پیش...دو سال پیش....تمام این روزها در سالهای گذشته که انگار با این دلتنگی عجین شده...یک غم عمیق که فراموش شدنی نیست که نیست که نیست.حالا می فهمم خیلی از ما روزهای خوب، خیلی خوبی را با آن وسوسه ای که مپل به نیروی گریز از مرکز است را از دست می دهیم و بعد نسبت به خودمان و روزگار خصمانه رفتار می کنیم خوب می دانم که تقصیر من نیست اگر اتفاقا ت در ذهن ام جا می مانندو لحظه هایی هست که دوست دارم رنج ببرم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home