Monday, November 28, 2005

كنشهاي سايبرنتيك2

وقتي وارد فضاي سايبر شديد هر روز يك نكته تازه درباره كنش ها و واكنش هاي اينترنتي توجه تان را جلب مي كند. قبلاً به اسطوره شدن فضاي سايبر براي برخي از كاربران اشاره كرده بودم؛ اما گاه اسطوره فضاي مجازي به شدت مقدس مي شود و نه تنها به عنوان يك شيء تشخص يافته در برابر كاربر جلوه مي كند بلكه به نوعي ماورايي و غير مادي مي شود .مثلاً يكي از دوستان من به شدت در استفاده از فضاي ايترنت وسواس به خرج مي دهد.اينجور كه ادعا مي كند هرگز وقت اش را با وبلاگ خواندن تلف نمي كند. فقط براي كار از ميل باكس اش استفاده مي كند نه حتي براي ارسال پيغامي براي دوستان اش !فقط سايتهاي خبري را مي بيند و به تمام كساني كه از اينترنت به گونه اي جز اين استفاده مي كنند به ديده تحقير نگاه مي كند و شعارش هم اين است كه هنوز براي استفاده از اين وسيله به اندازه كافي مدرن نشده! خود من هيچ گاه به فضاي اينترنت به عنوان يك چيز عجيب و غريب كه فقط براي كارهاي به اصطلاح جدي است نگاه نكرده ام ... شايد به اين دليل كه به نظر من هيچ چيز در اين دنيا خيلي جدي نيست ( يعني خيلي مهم يا برجسته نيست)!خصوصاً آنچه ما آدم ها مي سازيم ! و اينكه دليلي براي اينكه تشخص معنا دار و ويژه اي براي فضاي سايبر قائل شويم وجود ندارد. چون اين هم ساخته دست بشر است مثل خيلي چيز هاي ديگر!و اصولاً براي استفاده كردن ساخته شده... در اصل مرعوب چنين فضايي شدن خيلي احمقانه است آنهم به دليل اينكه آنرا خودمان نساخته ايم ! .اما من فكر مي كنم آدمهاي اين چنيني با تصوير انسان جهان سومي مشكل دارند چيزي كه من براحتي آنرا مي پذيرم چون از نظر من ضعف نيست! اينگونه افراد به شدت مايل اند تا رفتاري توسعه يافته از نوع غربي داشته باشند در حاليكه چنين چيزي محال است چون در ايران زندگي ميكنند و هيچكدام از ما حتي آنهايي كه سالها در غرب زندگي كرده اند به خاطر ساختار ذهن شرقي نمي توانند چنين رفتاري داشته باشند همانطور كه غربي ها انديشه شرقي را درست نمي فهمند! نهايتاً فكر مي كنم اين شيء وارگي كه به همراه نوعي خود كم بيني است بد جور گريبان امان را گرفته...برخي به شدت مرعوب اين فضا هستيم وآنرا مقدس مي شماريم و برخي نا آگاهانه تنها پرسه زدن در اين فضا را آموخته ايم!

Saturday, November 26, 2005

بي هيچ نام
مي آيي
اما تمام نام هاي جهان با توست
وقت غروب
نام ات
دلتنگي است

حسين منزوي

Tuesday, November 22, 2005


خواهر زاده وروجك ام عادت دارد هر كاري كه بزرگتر ها انجام مي دهند را تجربه كند گاهي دقايقي طولاني كنار من مي نشيند واصرار مي كند بگويم چه مي خوانم يا مي نويسم... چند روز پيش اسم وبلاگ از دهانم پريد و نتيجه اش اين داستان اي است كه نوشته و خودش هم تايپ كرده و هر روز تلفن مي زند و ميپرسد چرا داستان اش در وبلاگ ام نيست... تخيل و خلاقيت اش در نقاشي خيلي بهتر از ادبيات است اما من زبان شيرين اش را دوست دارم


گرگ و بره و چوپان

روزي در يك روستايك بره بوديك روز گر گ به بره حمله كرد وبره را برد ود رراه به چوپان رسيد.چوپان باچوب بر سر گرگ كوبيدو گر گ فرا ركرد. ا زان پس چوپا ن بيشترمرا قب بودتا گرگ ديگر نيايد. ا ما روزي گرگ دوباره تصميم گرفت به بره حمله كند.امابره فهميد وبع بع كرد چوپان صدا ي بره راشنيد و رفت تا ببيندچه شده ا ست. تا چوپان رفت ببيند چه شده ا ست گر گ فرا ركرد. گر گ ديگر ا ز ان پس به سراغ بره نرفت.
نام :شايان نام خانوادگي:شاه ولا يتي سن: 8 سال

ازدواج ايراني


آدم بدجور حرصش مي گيره وقتي صدا و سيما با اون برنامه هاي مزخزف اش اصرار داره بگه هر كي ريش داره يا چادر سر مي كنه و مهريه اش 14 تا سكه طلا است وحرف بزرگتر ها رو گوش ميده خوشبخته!بقيه هم كه مهريه هاي زياد دارن و اصرار دارن خودشون همسر انتخاب كنند طلاق مي گيرند و بدبخت مي شن!راجع به اين مساله مسخره، يك مطلب در سايت 'كانون زنان ايراني نوشتم

Wednesday, November 16, 2005

انيميشن



سلام؛موحنايي عزيزم! مي دانم به جاي قلعه جادو پشت سايه هاي سياه آسمان خراش دهكده منتظر ايستاده اي تامن ببوسمت . من گوشه روشني از زمين خوابيده ام وفكر مي كنم اگر لباس هاي مادربزرگ را دربياورم همه بره هاي معصوم اين دشت از من بترسند. شايد تو از عشوه هاي سياه گل سرخ سياره ات دل بكني آنوقت هر جور جانوري كه باشي،بالاخره ته علفزار يكديگر را ملاقات مي كنيم . من شبيه گاو سياه خشمگين مزرعه ام نيستم ! اما اگر مي خواهي اهلي ات باشم شنل قرمزت را نپوش !

Tuesday, November 15, 2005

كنشهاي سايبرنتيك

وسوسه فضاي وب و اسطوره اي كه از تجربيات مجازي در اين فضا براي جهان سومي ها ايجاد شده يكي از مسائلي است كه توجه خيلي ها جلب كرده . اين موضوع خيلي نو نيست هر كس وارد اين فضا شده خواه ناخواه به اين مقوله فكر كرده .نسل جوان ايراني به شدت دچار سايبر زدگي است.و اين مساله بيشتر شبيه يك كنش جمعي است كه گويي فرد را ناتوان در سرپيچي از اين شور جمعي ميكند. غالباً حضور ايراني ها و كلاً جهان سومي ها در هر فضاي تفنني مثل بلاگر ،اوركات و... انباشته شده . بعضي ها اين علاقمندي به فضاي مجازي را فشار هاي اجتماعي وارزش ها و هنجارهاي دست و پاگير دنياي واقعي مي دانند كه اين نظريه تا حدي درست است .اما نكته ي كه هميشه توجه مرا جلب مي كند تناقض اي است كه در كنش هاي مجازي افراد حتي در بستر وب خودنمايي مي كند.مثلاً ما عضو سايت دوستيابي اوركات مي شويم چون همه دوستانمان عضو اند .حتي اگر مخالف سرسخت جلف بازي هم باشيم باز وقتي مي بينيم بدون عكس در انتهاي ليست دوستانمان قرار مي گيريم يك عكس روتوش شده هم به نام امان اضافه مي كنيم.و جالب اينجا است كه وقتي در معرض قضاوت قرار مي گيريم و مثلاً چند پيغام آنچناني دريافت مي كنيم آزرده مي شويم .منظور من دقيقاً اين است كه خودمان را در معرض قضاوت ديگران قرار مي دهيم و چون در اين عالم مجازي چشممان در چشم هم نيست و نظرات واقعي امان را مي گوييم ناراحت مي شويم چون انتظار داريم در اين فضا هم تعارف كنيم ،بي جهت مودب باشيم و الكي قربان صدقه هم برويم.وبلاگ نوشتن هم داراي يكي از همان ويژگي هايي است كه ما ايراني ها بيشتر دچار اش هستيم. ما علاقمنديم درباره همه چيز اظهار نظركنيم و وبلاگ اين امكان را به ما مي دهد كه ساعتها راجع به مسائلي كه در تخصص ما نيست پر حرفي كنيم !و كسي هم حق اعتراض نداشته باشد. چون اگر كسي نظري مخالف نظر ما بدهد او را حذف مي كنيم يا حتي به منتقدين امان بد و بيراه مي گوييم .و خدا را شكر اجتماع مجازي اين امكان را به ما مي دهد.

Wednesday, November 09, 2005

زنان سيگاري

من به شكل مشخص نسبت به استعمال سيگار سوگيري ندارم اما هميشه رفتار وكنش آدمهاي سيگاري توجه ام را جلب كرده؛ اين مطلب هم در 'كانون زنان ايراني واكنشي به يكي از همين دقت ها است.درضمن ازتغيير تيتر مطلبم خوشحال نيستم

Monday, November 07, 2005

اول از همه نجف دريا بندري آمد و خاطره اش را از پيرمردي به نام پدر داستان نويسي ايران تعريف كرد گفت: جمالزاده خيلي خوش تيپ بود و عمارت زيبايي درژنو داشت. پاهاي كوتاه با مزه اي داشت وعاشق حرف زدن بود و يك گوش مجاني؛ از تخيل آميخته با توهم جمالزاده 98 ساله هم گفت .مراسم اهداي جوايز داستان هاي 88كلمه اي خبر گزاري ميراث فرهنگي بود با چه جوايزي ! و البته بزرگداشت حقيري براي جمالزاده داستان نويس .
ابوتراب خسروي و جواد مجابي و خانم پروين رو داوراني بودند كه از بين آنهمه داستان كوتاه تعدادي را انتخاب كرده بودند. من خيلي نسبت به فضاي داستان نويسي ايران آشنا نيستم اما ميدانم كه تقريبا اين سه نفر سبك نوشتاري نزديك به همي دارند و مطمئنا سر انتخاب داستان برگزيده با هم دعوايشان نشده! دو تا از داستان ها خوانده شد و به نظر من خيلي بد نبودند ... همه اين مقدمه به خاطر گفتن همين حرف است: اينكه هيئت داوران معتقدند در فضاي اين داستان هاي كوچك نا اميدي و مرگ انديشي به شدت به چشم مي خوردو حتي ريشه توهماتي كه در ادبيات به واسطه مصرف افيون نمودار است در اين داستان ها به شكل تجربه مصرف اكس يا شيشه جلب توجه مي كند. به نظرم اين نكته خيلي جالبي است. مقولاتي نظير مرگ و خودكشي تقريبا در 80 درصد اين داستان ها وجود داشته در ضمن ميانگين سن شركت كنندگان در اين مسابقه بسيار جوان است چون كاربران اينترنت عموما جوان هستند.باآنكه اين مسابقه اتفاق بزرگي در عالم ادبيات نيست اما زمينه خوبي براي يك تحليل جامعه شناختي و البته بررسي هاي عميق درحوزه جامعه شناسي ادبيات است. جواد مجابي به يك نكته ديگر هم اشاره كرد : اينكه هنوز هم افراد در قالبهاي خاص مي انديشند و جسارت و توانايي انتقال افكاربدون سانسور خود را ندارند و به شدت تحت سيطره سرسام تاريخي اند ( به گمانم اين عنصر با ادبيات مدرن در تناقض است). اسكار پيت معتقد است: ادبيات در هر دوره تاريخي بازتاب و آيينه وضعيت جامعه است. در همين مقياس كوچك و ابتدايي هم مي شود تحليل هاي جامعه شناختي جالبي كرد(همينطور كه اين غير جامعه شناس ها كرده اند!) نمي دانم چرا در ايران روي جامعه شناسي ادبيات كار نمي شود؟
روي برگزاري اين مسابقه و مراسم و جوايز خيلي خوب اش كلي نقد دارم اما به خاطررفاقت !اينجا نمي گويم در ضمن جايزه نفر اول يك لب تاب درجه يك بود با كلي كتاب ويك سال آبونمان مجله بخارا و يك لوح تقدير !

Thursday, November 03, 2005

با همين سه تار موي سفيد مگر باور كنم كه بيست و پنج سال گذشته...اينكه در همه اين سالها كه خيلي از روزهايش در اختيار خودم بوده هيچ كار خاصي كه ارزشي داشته باشد نكرده ام مهم نيست حداقل پذيرفتن و سكوت را خوب ياد گرفته ام. اين ربع قرن در برابر همه اتفاق هايي كه مي توانست بيفتد يا حتي نمي توانست زمان اندكي است و در برابر توانايي محدود و صبر كوچك من عمري دراز