Saturday, October 22, 2005


اعتقاد به سرنوشت يا تقدير از پيش مشخص هميشه يكي از آن وسوسه هايي است كه دچارش مي شويم و بعد به خاطر آنكه هميشه بد از آب در مي آيد نفرين اش مي كنيم يا منكر اش مي شويم. من به تقدير معتقدم هميشه لحظاتي بوده كه نيرويي مرا وادار به بروز رفتاري مهم يا تصميمي موثر كرده. من آن نيرو را حس كرده ام پس لازم نيست برايش دليل و برهان بيابم يا براي عاقل جلوه كردن نفي اش كنم. پيش از آنكه بدانم احتمال چيست؛مي دانستم درباره خيلي از امور بي اختيارم اما هيچوقت حتي سر كلاس معارف هم نفهميدم بالاخره كي مختارم و چه وقت جريان زندگي ام به دست يك نيروي مافوق بشري متصل است؟! حالا بعد از اينهمه سال كه شنيده ام شبي هست كه سرنوشت انسانها در آن شب رقم مي خورد خيلي تعجب نمي كنم !مگر نه اينكه خيلي از اوقات زندگي امان در يك لحظه آرام و بي سرو صدا بدون اينكه اتفاق خاصي بيفتد تغيير مي كند. ايكاش سرنوشت هيچ آدمي به آدم ديگري وصل نبود. ايكاش اصلا نمي فهميديم كه زندگي قابل تغيير است ايكاش نمي خواستيم به ميل امان زندگي كنيم ... اين روزها حالم بد نيست خيلي هم خوبم! اما اگراز اين زندگي با همه جزييات اش بيزار باشم واقعا معني اش چيست؟ بعد از گذشت اينهمه سال هنوز هم نمي توانم چيزي را درست و كامل باور كنم و نترسم از اينكه مثل هميشه دچار خيالپردازي شده باشم. اگر شبي مثل امشب يا هر شب ديگري قرار است سرنوشت ام رقم بخورد ترجيح مي دهم از قلم بيفتم. دلم مي خواهد نباشم

Friday, October 14, 2005

حدود يك ماه پيش يكي از دستگاههاي عابر بانك از حساب من پول اي را كسر كرد بدون اينكه مبلغ اي از دستگاه خارج شود. در تمام طول اين يك ماه اين مساله را پيگيري كردم اما به واسطه قطع شدن سيستم شتاب در يك لحظه اين كسري پول درشبكه ثبت نشده است و پول من به راحتي از گلوي بانك امين ايراني پايين مي رود.بدون اينكه كسي مسئوليت دزدي اين دستگاههاي كامپيوتري را قبول كند. در حاشيه اين مساله چند نكته خيلي مهم به نظر مي رسد : اول اينكه جان به جانمان كنند بي سواد و جهان سومي هستيم ؛اين تكنولوژي و كامپيوتر بازي هم مثل همه چيزمان ادا وپز است!دوم اينكه من فكر مي كنم كارمندان بانك هاي ايران يا خيلي شرافتمند اند!!يا خيلي خنگ چون با اين سيستم بانكي بي در وپيكر،خيلي راحت مي شود اختلاس هاي آنچناني كرد (البته شايد هم بكنند و كسي متوجه نشود كه خيلي هم طبيعي است) سوم اينكه : ما ايراني هاي بدبخت هميشه بدهكار اين دولت ايم در همه جاي دنيا بانك ها كه غالبا هم خصوصي هستند به مشتريان خود حتي اگر يك يورو به بانك بسپارند جدا از احترام وخدمات جانبي كه سرمان را بخورد ! تشكر مي كنند و به محض درخواست مشتري پول اش را به او پس مي دهند. در ايران براي اينكه حساب عابر بانك داشته باشيد بايد مبلغي را اضافه به بانك بپردازيد. پس گرفتن پول اتان با خداست چون هميشه عابر بانكها خراب هستند اگر هم پول اتان بي جهت از حساب اتان كسر شود اگر خوش شانس باشيد سه هفته بعد به دستتان مي رسد و اگر هم بد شانس باشيد كه بايد از خير پول بگذريد.حالا مي فهمم براي زندگي كردن در اين مملكت چرا بايد احمق بود! هميشه تصور مي كردم اين بد بيني نسبت به توليد ،علم ، تخصص و حتي فرهنگ ايراني به خاطر نوعي غريبه پرستي بيمار گونه است كه به واسطه نفرت بيش از حد از بيگانه در بين ما ايجاد شده. اما حقيقتا زندگي كردن در ايران يا حداقل در اين شهر مزخرف كار سختي است. ايكاش هيچوقت تكنولوژي وارد ايران نشده بود چون جز دردسر چيزي نصيبمان نكرده . در ضمن اين ترافيك هاي نزديك افطار و مردم روزه دار شريف تهران كه از زور گرسنگي و فشار عصبي حاضر اند آدم بكشند هم واقعا به شهر عزيزمان جلوه روحاني بخشيده

Thursday, October 06, 2005

اين روزها آنقدر سرم شلوغ بوده كه حتي به كارهاي مهم تر از وبلاگ نوشتن هم نرسيده ام . تعطيلي سرمايه ناراحت ام كرد نه به اين خاطر كه خداي نكرده به بقاي اين روزنامه دل خوش كرده باشم نه! ما همه عادت كرده ايم به اين تكرار ملال آور، اما دلم براي چند گزارش نيمه تمام و مصاحبه خيلي خوبي كه با دكتر قانعي راد انجام داده بودم مي سوزد. دروغ نگويم به حق التحرير اش هم دل خوش كرده بودم ... كه همه اش نقش بر آب شد.حرف كه براي گفتن زياد است اما من خيلي كار دارم