Monday, January 31, 2005

قورباغه جادوگر

دختر جادوگر با آن موهای کوتاه، ده سالی بود که شلوار می پوشید و عینک به چشم می زد! درست از وقتی که معشوقش را گم کرده بود! ولی وقتی عکس او را کنار یک دختر مو بلند زیبا، ته فنجان قهوه دید؛از عصبانیت یک ورد خواند تا دختر شکل قورباغه ها شود. حالا توی آیینه عکس یک قورباغه جادوگر افتاده که یادش رفته بود معشوقش ده سال است او را ندیده.

Sunday, January 30, 2005

یک مصاحبه قدیمی با برازنده مدیر کل راه های روستایی کشور

این مصاحبه به گمانم متعلق به شهریور ماه گذشته است که تازه خبرگزاری به روز کشاورزی!! روی سایت فرستاده مصاحبه جالبی نیست ...اما نکات قابل توجهی در باره تمهیدات زیست محیطی در احداث جاده های روستایی توسط وزارت راه در آن ذکر شده!واقعاًتاسف آور است که هنوز هم به نظر آقایان ...مسئول کارشناسی های زیست محیطی در حاشیه عمران مملکت اقتصادی نیست....به قول معروف این کارها مال خارجی هاست

Saturday, January 29, 2005

جنگ را دوست نداریم

مثل اینکه تهدید های بوش احتمال عملی شدن دارد!!هر چند این کار دیوانگی محض از طرف دولت بوش به نظر میرسد...ولی من فکر می کنم ملت ایران به نوعی به جنگهای مختلف عادت کرده اند چون خیلی از اوقات از مردم کوچه و خیابان شنیده ام که حمله امریکا را نجات بخش خود می دانند...البته ابن طرز تلقی متعلق به نسل جوان نیست بلکه تنها از خاطره تاریخی نسلی سرچشمه می گیرد...که زمانی با وجود حظور سیاسی امریکا در ایران طعم رفاه را چشیده اند...و البته مسلم است که این تعداد به تعبیر من حجم چشمگیری نیستند...اما یک نکته اساسی که غالباًآنرا فراموش می کنیم...سرنوشت مرز و بومی است که حتی بدون حمله نظامی مستاصل و گم کرده راه مانده چه رسد به وقتی که جنگ زده و غارت شده هم باشد ...اگر به روزهای بعد از حمله نظامی فکر کنیم از هر چه جنگ است بیزار خواهیم شد...اگر روی تیتر کلیک کنید می توانید مخالفت خور را با جنگ اعلام کنید

Wednesday, January 26, 2005

دقایق روز هشتم

باد تند و تیز زمستون توی آسمون کویری :من و تو و...برف با هم وارد شدیم
می خواستم روش بایستم : یک ردیف سنگچین کنار باغچه بود
یک بنای سنتی،مصنوعی : دیواره اش قهوه ای...در وپنجره هاش بسته
یک نیمکت سبز ،زنگ زده : فقط پا ی تو به زمین میرسید
هر کاری می کردم بر نمی گشت طرفم : نگاهی که سرد و بی تفاوت بود
دلتنگی هام یک گوشه جا مونده : پشت آسمون وقتی ماه به حوض نگاه نمی کرد
اون رومیزی چارخونه کثیف :اشکم افتاده بود روی تنش
یک جفت نگاه دروغگو : اضطراب اش افتاده تو غزل حافظ
هنوز زبری الیاف خاکستری با رگه های آبی را روی گونه ام حس میکنم :آنوقت که تکیه گاه امنی بود
انتظارتازه اولش بود : قهوه فرانسه بد مزه ترین نوشیدنی دنیاست
هیچوقت کسی روی اون ننشست : صندلی چوبی...با پایه شکستش
یک تکه شکلات : مثل روزگارمون تلخ
دستهای مردد : معلوم بود نمی خواد مهربون بشه
پیاده روهای خلوت همیشه غمگینه : بن بستهای بدون اسم
آدمهای مثلاً عاقل! : گیر کردن وسط ترافیک،اعصاب هم ندارن!تنها راهی که به نظرشون میرسه اینه :از ماشین پیاده بشن،هر کس راه خودش را بره
از تمام قصه های دنیا : همین یک ذره رو بلدم

Tuesday, January 25, 2005

یک معمای با حال

یک نقطه آبی که روی دیوار حرکت میکنه!چی میتونه باشه؟
جواب:معلومه!یک مورچه که شلوارلی پوشیده

Monday, January 24, 2005

بالش راحت

دیدن چنین تصاویر جالبی جدا از خنده دار بودنش تاسف بار است.چند وقت پیش در یکی از سایت ها که دقیقاً یادم نیست چه بود ؟ یک سرویس بهداشتی به شکل دهان باز یک زن که تازه طراحی شده بود و کلی باعث اعتراض زنان شده بود...حالا هم ژاپنی هابالشی طراحی کرده اند به شکل اندام زنانه که شیئ جالبی شده برای استراحت آقایان!هیچ چیز دردناک تر از این نیست که زنی حس کند اعضائ بدنش نمونه ای برای ساخت کالای مصرفی باشد آنهم از نوع!! سرویس بهداشتی و بالش!!حالا روی تیتر کلیک کنید و هوم پیج را نگاه کنید.

Friday, January 21, 2005

غم همیشگی

روزهایی ،یا شبهایی هست که تمام سعی ام را می کنم تا فراموشکار شوم به چیزهای که مشوشم می کند فکر نکنم یاد هیچ چز نیفتم فقط به لحظه های پر اهمیتم که ارزشمند است فکر کنم اما نمی شود !امشب از آن شبهایی است که اصلاً تمرکزندارم...عادت به شب خوابیدن هم از سرم افتاده...به همین روزها فکر می کنم ...یک سال پیش...دو سال پیش....تمام این روزها در سالهای گذشته که انگار با این دلتنگی عجین شده...یک غم عمیق که فراموش شدنی نیست که نیست که نیست.حالا می فهمم خیلی از ما روزهای خوب، خیلی خوبی را با آن وسوسه ای که مپل به نیروی گریز از مرکز است را از دست می دهیم و بعد نسبت به خودمان و روزگار خصمانه رفتار می کنیم خوب می دانم که تقصیر من نیست اگر اتفاقا ت در ذهن ام جا می مانندو لحظه هایی هست که دوست دارم رنج ببرم

Thursday, January 20, 2005

دستخوش داره

بالاخره!!!!!!!!!!!!!!!ریتزر را تموم کردم...در تاریخ زندگی ام اینهمه پشت کار بی سابقه است ،خداییش!اما امروز درست شروع ماهی است که خیلی حیاتی و طلایی است و باید بجنبم!دیگه!یک کم اضطراب دارم چون نمی دونم از کجا شروع کنم؟

Wednesday, January 19, 2005

`

بعضی از لذت هاهست که فقط میشه تجربه اشان کرد و نه در موردش حرف زد و یا توصیفش کرد ..من از خواندن بعضی کتابها و فهمیدن بعضی از مطالب که مدتها برایم بغرنج به نظر می رسید این حس را تجربه کردم...حسی شبیه کشف یک سرزمین جدید....خیلی خوبه خیلی!! این لحظه ها خوشحالم که وجود دارم و می توانم بعضی چیزها را بفهمم.و اینکه هنوز هم چیز هایی هست که بتوانم از آن لذت ببرم

Monday, January 17, 2005

تنهایی

از لابلای کتابهای قدیمی یک کتابچه لاغره، پاره پیدا کردم که ماله بچگی هایم بوده!ولی کلی


شعر قشنگ توش نوشته که الان هم از خواندنش خوشم مییاد!شعر های قشنگی که افسانه شعبان


:نژاد گفته!و این یکی از همه اش قشنگتره
آسمان آبی و صاف
و هوای دل من بارانیست
جز کلاغی که لب پرچین است
هیچ کس اینجا نیست
می نشینم لب حوض
می شوم خیره به چشمان کلاغ
می خزد توی دل غمگینم
غم پنهان کلاغ

من واو تنهاییم
با غروبی که به رنگدل ماست
او به اندازه من غمگین است
از نگاهش پیداست

ناگهان از دل او
غصه ها می رود آرام آرام
می پرد در دل تنهایی ما
جفت او از لب بام

قار قاری وسپس
جای او بر لب پرچین خالیست
می چکد غصه من در دل حوض
هیچکس اینجا نیست

از معایب کوله پشتی

کوله پشتی جدا از اینکه ابزار مناسبی برای حمل وسایل انبوه عده ای از آدمها است مثل من! و خیلی از کسانیکه بار و بندیل زیادی حمل می کنند معایب زیادی هم داره مثلاً به خاطر بزرگ بودن کیف هر چه به نظر ضروری میرسه را داخل کیف میاندازیم که نتیجه اش میشه کمر درده یاگردن درد! البته کمی هم باعث میشه که قیافه امان شبیه شلمان بشه !!اما یکی از معایب تازه کشف شده این کوله پشتی ها اینه:که وقتی سوار مترو هستید ممکنه یک دزد از خدا بی خبر که یک موبایل دزدیده از ترس گیر افتادن! موبایل دزدی را بندازه تو کوله پشتی شما!! تازه کیف پول اتان را هم برداره !!و شما از همه جا بی خبر وقتی متوجه موبایل دزدی شوید که صدای زنگ انرا بشنوید! وخدا را شکر کنید که در شلوغی مترو که همه بدنبال دزد می گردند گوشی زنگ نخورده!
حالا فریده خانم این صد بار دیگه بزرگ شدی کوله پشتی دستت نگیر

Sunday, January 16, 2005

پر

پر پر ،کلاغ پر دل بی اتفاق پر / از کرت های مزرعه تخم نفاق پر
نفرین به تو که هیچ دلی دوستت نداشت / آتش چنان بگیر،که روی اجاق ،پر
با تو اتاق پر شده بود از پری عشق / پر بود تا حوالی رف در اتاق پر
پرواز شوق تازه به بال تو میدهد / در آسمان پرنده بی اشتیاق پر
حالا که بسته شد چمدان نماندنت / آئینه شمعدانی تو روی طاق پر
اصلاً چرا به این در و آن در زدن عزیز! / هر دل که سرد مانده و بی اتفاق پر

محمد علی رضا زاده

Wednesday, January 12, 2005

حقوق زن نوشته مطهری

یکی از محاسن این منابع بی نظیر فوق لیسانس...اجبار به خواندن کتابهایی است که هیچ گاه رغبت نمی کنیم نگاهی به آن بیاندازیم...نمونه اش همین نظام حقوق زن در اسلام نوشته شهید مطهری است...فقط این را بگویم که هر کس این کتاب را خوانده باشد محال است دچار افسردگی وعصبانیت نشده باشد...خصوصاًاگر زن باشدوصد البته اگر مجبور باشد به این نوشته ها به عنوان یک رفرنس معتبر نگاه کند

عجب مصیبتی

این روزها اصلاً حوصله این خطوط بهم ریخته اینتر نت را ندارم چون علاوه بر فیلتر شدن وبلاگها و خیلی از سایتهای مهم سرورها هم ایراد پیدا کردند...کلی حرف دارم برای گفتن اما حوصله اش نیست...ایکاش اوضاع زودتر عادی بشه

Sunday, January 09, 2005

این روزها به شکل وحشتناکی نا خوشم...بی حوصله، کسل،خسته و بی اشتها حوصله بیرون رفتن از خانه را ندارم به همراه معده درد همیشگی واضطرابی که دیوانه ام کرده.تنها ارتباطم با خارج از اتاقم فقط همین سیستم کسل کننده است.حالم از این زندگی!بهم میخورد...باید برنامه ام را تغییر بدهم چون شبها تا 7صبح بیدارم و روزها خواب !همین مریضم کرده

Saturday, January 08, 2005

فیلترینگ

داستان این فیلتر ها هم که تمام شدنی نیست!!ولی سپنتا را امتحان کنید چون تا به این لحظه نه گویا ..نه اورکات را فیلتر نکرده...امیدوارم با این پست خرابکاری نکنم

Friday, January 07, 2005

عکس وحشتناکی که شایدانرا دیده باشید....من تا به حال چنین منظره ای را حتی تصور نمی کردم!!چه اتفاقاتی در این شهر می افتد؟ واقعاً رها کردن جسد یک جنین در یکی از خیابان های اصلی چه معنایی دارد به جز وخامت حقوق انسانی ؟ آنقدر دردناک است که حتی نمی توانم در باره اش بنویسم از هیچ جنایتی به اندازه آزار و یا مرگ یک بچه ناراحت نمی شوم ولی پیش زمینه این عکس ها هم خود حکایتی است! آدمهایی که دور این صحنه وحشتناک جمع شده اند ....ولبخند می زنند !باور نمی کنید؟

Wednesday, January 05, 2005

قدمگاه

با همه مشغله ای که دارم... نتوانستم از دیدن این فیلم صرف نظر کنم همینطور نتوانستم از نوشتن در باره اش صرف نظر کنم!در جشنواره سال گذشته از این فیلم تعریف زیادی شنیده بودم
و چون تا به خاطر داشته ام آن موقع سال همیشه مشغول امتحان دادن بوده ام نتوانستم فیلم را ببینم!که حالا دیدم!جدا از بازیهای بد وکارگردانی بدتر! قصه فیلم قشنگ بود...نه به خاطر جریان دراماتیک داستان..نه فقط به خاطر تاکید بر یک سری عناصر انسانی که من خیلی دوستش دارم...از آن چیزهایی که در این دوره پیدا نمی شود و همه امان خوابش را می بینیم
حالا اگر فیلم را ندیده اید حتماً ببینید
باور می کنم که اگر در دورترین نقطه عالم هم سر کنم...کافی است به لحظه ای فکر کنم که کلامی هست آنقدر موثر که همه غصه های دنیا رااز خاطرم ببرد
دوستش میدارم
چرا که می شناسم اش
به دوستی و یگانگی
شهر همه بیگانگی و عداوت است

Tuesday, January 04, 2005

قیصر امین پور

از تمام رمز وراز های عشق
جز همین سه حرف
جز همین سه حرف ساده میان تهی
چیز دیگری سرم نمی شود
من سرم نمی شود
ولی........راستی
دلم
که می شود

جالب و تاسف اور

لازم نیست به اتفاق ویژه ای فکرکنیم تا به خاطر بیاوریم چه جور آدمهایی هستیم!نه لازم نیست...کافی است وقتی کسی گفت بالای چشممان ابرو یک نگاه کوچک به آیینه بیندازیم تا تصویر عکس العمل خود رامرور کنیم نه از هیچکدام از آدمهای مدرن و پست مدرن!!این اطراف دلگیر نیستم مگر نه اینکه همه در همین ساختاری که گاه سعی می کنیم کم اهمیت ومعدوم فرضش کنیم سر میکنیم!! نه تقصیر من نیست اگر معایب زودتر از محاسن نظرم را جلب می کند....حالا اگر تخصصم دشمن تراشی است باشد به حساب ذهن منتقدو بد بینم

Monday, January 03, 2005

اگر بد بینم ..دست خودم نیست از اینهمه تعریف و تمجید از خودچیزی جز تبلیغ به ذهنم خطور نکرد هر چند پذیرفته است اما اصلا قشنگ نیست! از ما گفتن!!

Sunday, January 02, 2005

آموزش فارسی

شایان خواهر زاده ام کلاس اول ابتدایی است و به خاطر هوش سرشار ش که در تمام بچه های این دوره وجود دارد من را متوجه یک مساله مهم کرده!که نحوه آموزش به کلاس اولی هاست!اول اینکه روش تدریس در بعضی دبستان ها به صورت آزمایشی به شیوه نوینی است که بدون استفاده از کتاب فارسی انجام می شود بچه ها در ابتداتمام حروف و صدا ها را یاد می گیرندو بعد نحوه نوشتن آ نرا در مورد مساله یادگیری شاید روش کارامدی باشد!!نمیدانم؟ اما نکته قابل تامل خلاقیتی است که در نحوه اموزش فارسی در کودکان ایجاد می شود. که نهایتاً به پویایی زبان منجر خواهد شد.اول اینکه با این روش امکان اموزش صدا ها حتی با لهجه محلی میسر میشود(البته درست نمی دانم این مساله صحیح است یا نه؟ اما نحوه انطباق گفتار و نوشتار در این روش آسان تر است و شاید از طریق این روش از اصالت نوشتار در مقابل گفتار کاسته شود!نکته دوم ایجاد خلا قیت درکودکان به جهت استفاده از لغات جدیدی است که بیشتر از طریق شنیدن آموخته اند.وباز هم تاکید بر گفتار است. حالا اگر خواهر زاده ام در دفتر مشق اش می نویسد دارا با حال است. یاایول پسر خوب! نباید تعجب کرد بگذریم از جملات دیگرش که درباره اینترنت یا سی دی ویا سفینه فضایی است.یک نکته جالب دیگر اینکه شایان در کلاس اول کاربرد نقطه و کاما و علامت سوال را میداند.البته شاید بعداً در باره مضرات این روش بنویسم!هر چند درست نمی فهمم آیا واقعاًکاهش اعتبار نوشتار در مقابل گفتار پیامدی مثبتی خواهد داشت؟ یا نه